زندگی ریاکارانه
کاش بفهمیم با خودمان چه می کنیم. اخه یکی نیست بگه استاد من، بزرگوار ،نمی گی این گونه ازاصالت زندگی هایدگری می گی،و اون موقع می زنی به در زندگی ریاکارانه،آدم تحمل نمی کنه.نه اینکه بخواد رد کنه.وقتی با خودش مقایسه می کنه و می بینی گرفتار همین زندگیه از خودش بدش می اد. از تموم انچه که اون رو به این زندگی مجبور کردن.از تمام انتظاراتی که ازت می خوان خودت نباشی و اونچه که اونا از تو توقع دارن باشی. گاهی وقتا ادم خودش مشکلی نداره. واقعا خودش براش خیلی از مسائل حل شده است اما این جامعه است که اونقدر به ادم فشار می اره تا طرف تصمیمی می گیره که 180 درجه مخالفه اون چیزیه که می خواست عمل کنه.همین جامعه که اینقدر خودمونو براش می کشیم تا مثلا چهره ای مقبول از خودمون بهش ارائه بدیم.کافیه یه نفر این وسط پاشه و بخواد حرف جدیدی ،سنت نوینی و یا مشرب تازه ای رو علم کنه و در برابرکژی ها بایسته .وای؛ اونوقته که اون بدبخت به انواع و اقسام توهین ها،تهمت ها ،و حتی صدمات جسمی که منجر به کشتنش می شه دچار می شه. این حرف اعتباری داره به عمق و عظمت سیطره تاریخ. اما بعد از این به اصطلاح قانون شکنان و عصیانگران دسته دسته عوام رو و ازهمه مهمتر مدعیانی که تمام سیر اون تفکر مبنایی و اولیه رو به نام خودشون ثبت کردن ،می بینی که به اون سمت می رن. به اعتقاد برخی احمق اون کسیه که در این جابه جایی تفکرات و مشرب ها خودش رو قربانی کنه . در نتیجه اون که می فهمه،اون که بیشتر از بقیه حالیشه و به صحت اون تفکر جدید اعتقاد داره تصمیم به زندگی ریا کارانه می گیره .گاهی این زندگی در محدوده کوچکی از جامعه رشد می کنه . این طبیعیه و در همه جوامع وجود داره . وای به حال اون وقتی که گستردگیش سطح وسیعی از جامعه رو پوشش بده. آنوقت هست که دیگه اعتماد از اون جامعه سلب می شه و دیگه نمی شه به هیچ رفتار سخن و برخوردی مگر از منظر قانونی به دیده اعتبار نگاه کرد .